loading...

دریای تلخ

آنچه از من جا می ماند، و آنچه که بدان مایلم.

بازدید : 212
يکشنبه 17 آبان 1399 زمان : 6:37

درد هیچ‌گاه هرشب با یک سر و وضع ظاهر نمی‌شود؛ نمی‌گذارد حوصله ات سر برود یا دلت را بزند. مثلا برای امشب رخت نفرت پوشیده، شال خشم به سر کرده و دارد می‌گوید که باید حالم از چهارماه گذشته به هم بخورد، من هم به حرفش گوش می‌کنم و حالت تهوع می‌گیرم. می‌خواهم کل حرف‌هایش را بالا بیاورم، رفاقت‌های اخیرم را بالا بیاورم، می‌خواهم حماقتم را آنقدر بالا بیاورم تا خالی شوم. خالی شدن هم تا تعادل یک شکاف دارد و این شکاف، درد دیگری‌ست. درد تهی شدن، درد این‌که حالا که کشتمت، بعدش چه؟ با جای خالی‌ت چه کنم؟
پرش می‌کنم.
فقط در هوای سرد است که می‌توان نفس کشید.

یاشیل فضا بیلیمی .دارچین  آغاجی 
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی